داستان دراز و طولانی

واسه خونمون یه صندلی خریدم که عین خودم صندلی تورو بوس کنه . در ضمن خسته هم نمیشه:


ای بابا ببین لاک پشت ها هم از ما یاد گرفتن:


یادش بخیر نشسته بودیم روی صندلی کنار هم .اونروزو میگم که روزه بودیم جفتیو یه یارو بهمون گردو تعارف کرد.:


ببخشید ولی حقیقتو همه باید بدونن که چقدر دوستت دارم:




آخ جون فاطمه جونم چسبیده بهم:


میریم داخل لیوان که هرچی دلم خواست ازت لب بگیرم:


یه روزم میشه من تورو میخورم:


چه باحالیم ما:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد